چند وقتيه كه يه شخصيتي همراه مهبد داره بزرگ ميشه و اينروزها شده همراه لحظه به لحظه اش و توي همه ي كارهاي روزانه از غذا خوردن و لباس پوشيدن و نقاشي و حتي آشپزي لحظه اي تنهاش نميزاره .... و اون شخصيت كسي نيست به جز " خودم " كه مهبد صداش ميزنه " حودم " بعله آقا مهبد قصه ي ما روز به روز داره بيشتر از قبل خودش رو مي شناسه و به توانايي هاش پي مي بره ! همش در حال تلاشه كه لباس هاش رو خودش بپوشه ، كفش هاش رو خودش پا كنه ، غذاش رو خودش بخوره ، دست هاش رو خودش بشوره و حتي توي جارو كردن بدو بدو مياد و ميگه : " حودم " .... اگه دلش بخواد كاري رو خودش انجام بده و نتونه ، كلافه ميشه و ميگه " نميتونه " !!! ولي من تشويقش ميكنم و ميگ...